یکی واسم اینو فرستاد جالب بود نوشتم !!

سرباز چیست ؟ 

 

موجودی بی پول ،  عصبی  ،  دارای ایرانسل    

 

 از نظر سواد ابتدایی ،  تربیت صفر ، قیافه دلقک  

 

این جانداران در اکثر نقاط کشور به صورت پراکنده و گروهی یافت می شوند 

  

 این موجودات نفرین شده و سرگردان از تخم مرغ و سیب زمینی تغذیه می کنند !! 

 

  

 

 

سرباز موجودیست کچل و معمولا لاغر...

که بیشتر در مناطق جنوبی و مرزها یافت می شوند!

به دلیل فقر اجتماعی بیشتر نمونه صفر آن موجود است.

بدبخت تر از سرباز زندانی میباشد که بر سر این مسئله که کدام بدبختترند بین علما مباحثی وجود دارد

اولین آرزوی آنها رفتن به حمام حد اقل دو هفته ای 1 بار میباشد

تو سری خور خوبی دارند

برای اخذ مرخصی جان خود را داده و برای گرفتن یک کام سیگار ملالت ها میکشند

در طول خدمت به یاد همه هستند اما کمتر کسی جز مادرو ...هایشان به آنها می اندیشند

اشک زیاد میریزند ودر یک آسایشگاه 200 نفری 150 نفر آنها در خواب هذیان میگویند

در مسافرت هایی که اکثرا بدلیل مرخصی میروند.یا در راهروی قطار و یا در بوفه ی اتوبوس به چشم می خورند

بدلیل غریبه بودن آنها وسیله خوبی برای گوش بری میباشند

در جنگها استفاده زیادی از آنها میشود اگرهم بمیرند شهید حساب میشوند 

نظرات 5 + ارسال نظر
بیژن شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام خیلی باحاله وب لاگت
موفق باشی آش . ..

سلام ممنون ! بابای ما هم سردار بود معاف میشدیم !!

بیژن یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ


فکر کنم صاحب عکسو یه جا دیدم!
قیافت چقد آشناست

گیرت بیارم میدونم چیکارت کنم !!

هستی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ

خیلی قشنگ بود مخصوصا تیکه اولش موجودی کچل و لاغر ولی به نظ من این بدبختی ها واسه همه پسرا لازمه بلکه قدری بزرگ شده و اینقدر شلخته نباشند گرچه داداش من رفت و شلخته تر شد

سلام ! آدرس وبلاگت رو ننوشتی !

هستی جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ق.ظ

شرمنده یادم رفت سلام کنم وبلاگ نداشته بیدم

اصغری چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ق.ظ

امشب یاد خاطزات جنگ افتادم واینکه این بادگان سال ۱۳۶۵ تاز تاسیس شده بود و فکر کنم سومین دوره آموزشی داوطلبان رزمنده را اجرا می کرد.
در آن زمان این بادگان تشکیل شده بود از یک دشت بر از سنگ و لاخ و آفتاب سوزان یک ساختمان فرماندهی و سه سوله بزرگ برای نیروها و آب بادگان با تانکر تامین می شد وغذا را هم از بیرون می آوردند با همه کمبود ها و... خاطرات شیرین از اون جا دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد